داستان درباره پسری است به نام چیهیرو فورویا است که شدیدا به زامبی ها علاقه دارد . روزی سگش میمیرد و میخواهد با معجونی خاص او را زنده و به زامبی تبدیل کند . بصورت اتفاقی با دختری که رئا سانکا نام دارد آشنا میشود که مشکلات زیادی دارد و میخواهد با خوردن آن معجون بمیرد ولی او به زامبی تبدیل میشود و ...
داستان درباره تویوهیسا شیمازو است که در جنگ زخمی شده و میخواهد با گروهش عقب نشینی کند که ناگهان خودش را در یک راهرو سفید میبیند و به دنیای دیگری منتقل میشود و افرادی را میبیند که قبلا مرده بودند . او متوجه مشکلات سیاسی دنیای جدیدش میشود و ...
داستان درباره شهری است به نام لوط هلسلیم که همان شهر نیویوک سابق در آمریکا است که پس از باز شدن دروازه ای مرموز و آمدن خون آشام ها ، میمون های عجیبب الخلقه و ... همه چیز در آن تغییر کرده است . حالا فردی به نام لئوناردو واچ که در چشمش قدرت های ماورایی دارد به آنجا سفر میکند و ...
«ماکویا» عضوی از نژاد خاصی به نام «اورف» است که موجوداتی عرفانی به شمار می‌روند که می‌توانند صدها سال زندگی کنند و از زندگی و مشکلات روزمره‌ی بشر جدا بمانند. با این حال همه‌چیز وفق مراد «اورف‌ها» نیست، چراکه افرادی هستند که گمان می‌کنند خون آن‌ها ارزش بسیار بالایی دارد، بنابراین یک هجوم مسلحانه‌ی بی‌رحم را به دهکده‌ی آن‌ها انجام می‌دهند تا خون آن‌ها را تصاحب کنند. «ماکویا» نیز در همین دهکده زندگی میکند و با اینکه به طور موقت از این بلا جان سالم به در می‌برد، اما خانواده و محل زندگی‌اش را به کلی از دست میدهد...
خشونت و تحقیر یک واقعیت روزمره برای «پارک هیونگ سوک»، دانش‌آموز دبیرستانی است. او چاق است و در نتیجه اغلب به عنوان یک بازیچه و کیسه بوکس برای قلدرهای مدرسه به چشم می‌آید. او به نقطه‌ای می‌رسد که آرزو میکند کاش می‌توانست ناپدید شود. با این حال به شکلی غیرمنتظره، وقتی او مدرسه‌اش را به امید یک شروع دوباره عوض میکند، یک فرصت معجزه‌آمیز پدید می‌آید: «پارک» در بدنی قد بلند، خوش‌تیپ و به‌طور عجیبی ورزشکار بیدار میشود! «هیونگ سوک» به سرعت متوجه میشود که اکنون صاحب دو بدن متفاوت است: وقتی یکی به خواب می‌رود و دیگری زمانی که بیدار است. او که احساس میکند در لاتاری برنده شده است، به عنوان یک مرد جوان، جذاب و قوی وارد مدرسه جدیدش میشود. با این حال به زودی آشکار میشود که برای یک دانش‌آموز محبوب نیز همه‌چیز آسان نیست: از دخترانی که او را فقط به خاطر ظاهر جذابش می‌خواهند تا خلافکارانی که از روی حسادت با او دعوا می‌کنند، به نظر می‌رسد که او هرگز نمی‌تواند از مشکلات فرار کند. «هیونگ سوک» در تلاش برای ایجاد تعادل بین دو زندگی متفاوت خود، ممکن است هر دو زندگی را چالش‌هایی بی‌وقفه ببیند...
«شیگو ماب کاگیاما» دانش‌آموز کلاس هشتمی است که در سنین جوانی به قدرت‌های خارق‌العاده‌اش در حوزه روانی پی برده است. با این حال به او ثابت میشود که متوجه خطر بالقوه‌ای که در قدرت‌هایش وجود دارند، مسئولیتی بزرگ را به همراه می‌آورند. در نتیجه «شیگو» تصمیم می‌گیرد قدرت‌های خود را سرکوب کند تا مجبور به قبول مسئولیت‌های آن نباشد. همچنین برای کنترل مهارت‌هایش، او خود را به شخصی به نام «آراتاکا ریگن» معرفی میکند، کلاهبرداری که ادعا میکند یک روانشناس است. حالا مقابله با ارواح شیطانی به دستور «آراتاکا» تبدیل به بخشی از زندگی روزمره و یکنواخت «ماب» شده است. با این حال او خبر ندارد که انرژی روانی‌اش پتانسیل بسیار گسترده‌ای دارد که در صورت آزادشدن، می‌تواند زنجیره‌ای از رویدادهای فاجعه‌بار را آغاز کند. این پسر قدم‌به‌قدم به چنین رویدادی نزدیک میشود و به نظر می‌رسد که کنترلی هم بر روی آن ندارد...
در «راجا»، کشور کوچکی واقع در غرب «تمپست»، «ریمورو» و همراهانش درگیر توطئه‌ای طولانی‌مدت می‌شوند که حول قدرت مرموز ملکه می‌چرخد. حال «ریمورو» و فرمانده‌اش «بنیمارو» با بازمانده غول پیکر دیگری به نام «هیرو» روبرو می‌شوند، مردی که قبلا برادر «بنیمارو» بوده است...
داستان درباره برنامه نویسی 30 ساله به نام ایچیرو سوزوکی است که خیلی خسته شده و مشکلات زیادی را تحمل میکند . او یک شب میخوابد و صبح در یک دنیای بازی و فانتزی بیدار میشود در حالی که 15 سال سن دارد و ...
داستان درباره پسری است به نام کاکرو کوراهارا که میخواهد در مسایقات ماراتن دبیرستانی شرکت کند ولی تیمی ندارد . اوبه دوستانش آموزش میدهد و قدم به قدم همراهشان میشود تا بتوانند در این مسابقه به همراه او شرکت کنند و ...
در شهر «استرن بیلد» به کسانی که توانایی های ویژه دارند «نکست» گفته میشود. آن‌ها می‌توانند از قدرت‌های خود برای مقاصد خوب یا بد استفاده کنند. یک گروه سازمان‌یافته منحصربه‌فرد از افرادی موسوم به «نکست»، مرتباً در تلویزیون به عنوان قهرمان ظاهر می‌شوند، جایی که بدخواهان را تعقیب می‌کنند تا حامیان خود را مورد توجه قرار دهند و به امید تبدیل‌شدن به پادشاه قهرمانان بعدی، امتیاز قهرمانی کسب کنند. «کوتتسو تی کابوراگی»، معروف به «تایگر»، یک قهرمان کهنه‌کار است که اخیراً به دلیل ناتوانی‌اش در همکاری با قهرمانان دیگر، عملکردش رو به کاهش بوده است. پس از یک فصل ناامیدکننده که در آن اکثر قهرمانان دیگر عملکرد بهتری نسبت به «تایگر» داشتند، او با یک قهرمان کاملاً جدید که خود را به نام «بارنابی بروکس جونیور» معرفی میکند آشنا میشود. «بارنابی» که توسط شریک بی‌اهمیت جدیدش «بانی» نامیده میشود، به سرعت نشان میدهد که این دو نمی‌توانند سر هیچ‌چیز با هم به تفاهم برسند! «تایگر» و «بانی» باید یاد بگیرند که هم به خاطر شغلشان و هم برای مواجهه با تهدیدات احتمالی درون «استرن بیلد»، با یکدیگر همکاری کنند...
«آنزو هوشینو» تنها به سه چیز در زندگی نیاز دارد: بازی‌های ویدیویی، شکلات و گربه محبوبش! برخلاف دیگر دختران دبیرستانی، «آنزو» هیچ‌وقت علاقه‌ای به روابط عاشقانه از خود نشان نمی‌دهد. درحالی که این دختر زندگی روزمره‌اش را می‌گذراند، یک جادوگر عجیب و غریب به نام «ریری» از صفحه بازی‌اش بیرون می‌آید و او را «سوژه یک» می‌نامد، اولین کسی که داستان یک بازی دوستیابی حرمسرا را در زندگی واقعی تجربه خواهد کرد! با وجود اعتراض شدید «آنزو»، «ریری» چیزهای مورد علاقه‌اش را مصادره میکند تا او را مجبور کند که روی عشق تمرکز کند. «ریری» مجموعه‌ای از حوادث و کلیشه‌های عاشقانه را برای این دختر ترتیب میدهد که او را به ملاقات «سوکاسا کازوکی»، یکی از جذاب‌ترین پسران مدرسه سوق میدهد. «آنزو» که هنوز خشمگین است، مصمم است در برابر جذابیت «تسوکاسا» مقاومت کند. از آنجایی که تمام سناریوهای ساختگی مضحک به «آنزو» کمک می‌کنند تا با طبیعت دلپذیر «تسوکاسا» آشنا شود، «ریری» پسران زیبای دیگر را نیز سر راه او قرار میدهد تا شبکه‌ای پیچیده از روابط عاشقانه را به این دختر تحمیل کند...
«آیومو تاناکا» قهرمان «کندو» در دوره راهنمایی است و زمانی که سال اول دبیرستان خود را آغاز میکند، مسیر مورد‌انتظار برای پیوستن به باشگاه «کندو» را طی نمی‌کند: او در عوض برای باشگاه غیررسمی «شوگی» ثبت نام میکند تا بتواند «اوروشی یائوتوم» (رئیس و تنها عضو باشگاه) را در اولین نگاه عاشق خود کند! با این حال «آیومو» تصمیم می‌گیرد تا زمانی که «اوروشی» را در یک مسابقه «شوگی» شکست نداده، عشقش را به او اعتراف نکند. طبیعتاً، این محدودیتی که او بر خود تحمیل میکند، چالش بزرگی برای «آیومو» است، چراکه «اوروشی» در بازی بسیار باتجربه‌تر است و تمام استراتژی‌های خود را می‌داند. با گذر زمان و آشناتر شدن با بازیکن تازه‌وارد، «اوروشی» پی می‌برد که شاید بهتر باشد هرچه زودتر به «آیومو» اعتراف کند که عاشقش شده است!
