«کو یاموری» یک دانشآموز متوسطه معمولی است که با درک مفهوم پیچیده عشق مبارزه میکند. از آنجایی که او تسلیمشدن در برابر هنجارها منطقی نمیبیند، به زودی از رفتن به مدرسه منصرف میشود. «کو» که حالا از مدرسه انصراف داده، به دلیل بیکاریاش دچار بیخوابی شده است، پس تصمیم میگیرد شبها تنهایی در خیابانها تنهایی پرسه بزند. یک شب، «کو» با دختری عجیب به نام «نازونا ناناکوسا» روبرو میشود که معتقد است مردم در طول شب بیدار میمانند، چراکه از نحوه گذراندن روز خود ناراضی هستند و تا زمانی که ممانعتهای خود را رها نکنند نمیتوانند استراحت کنند. «نازونا» به «کو» در مسائل خوابش کمک میکند و او را به خانهاش دعوت میکند، جایی که او را متقاعد میکند که یک فوتون با او به اشتراک بگذارد. «کو» فقط وانمود میکند که چرت میزند و این درست در زمانی رخ میدهد که «نازونا» ناگهان گردن «کو» را گاز میگیرد و خود را به عنوان یک خونآشام معرفی میکند! در حالی که «کو» فکر میکند گازگرفتن او را به یک خونآشام تبدیل خواهد کرد، این اتفاق صورت نمیگیرد. برای تغییر، انسان فانی باید توسط کسی که واقعاً دوستش دارد گاز گرفته شود! «کو» که آماده رهاکردن زندگی انسانی خود است، هدف جدیدی را برای خود انتخاب میکند: انتخاب «نازونا» به عنوان شریک عشقی و در نتیجه، تبدیلشدن به یک خونآشام!