دوباره متولد شده به عنوان یک شمشیر Tensei shitara Ken deshita
داستان درباره یک قهرمان است که در زندگی جدید در بدنه یک شمشیر تناسخ پیدا میکند و ...
داستان درباره یک قهرمان است که در زندگی جدید در بدنه یک شمشیر تناسخ پیدا میکند و ...
داستان درباره دختری است مهربان و مظلوم به نام ناگومی واهیرا که به آکیهابارا نقل مکان میکند تا در یک کافه کار کند و ...
داستان درباره زنی است که در حرمسرای پادشاه زندگی میکند ولی خدماتی به او نمیدهد و به کلاغ سیاه معروف است و ...
داستان در زمانی روایت میشود که انقلاب صنعتی چهارم به وقوع پیوسته و راهش را در مدارس و کتب درسی هم باز کرده و ...
داستان درباره مردی است به نام آل وین که به برترین کشاورز تبدیل شده و به آنچه که همیشه آرزو داشته رسیده است و ...
داستان در دنیای ترا روایت میشود ، جایی که ماده کریستالی کشف شده که سبب میشود مردم قدرت های جادویی بدست بیاورند و ...
داستان درباره دختری است به نام ساراسا فید که بعد از مرگ پدر و مادرش به یتیم خانه میرود و اموزش کیمیاگری میبیند و ...
«واکانا گوجو» یک دانشآموز دبیرستانی است که روزهای خود را صرف تکمیل ساخت عروسکهای سنتی ژاپنی میکند، به این امید که بتواند سرانجام به سطح تخصص پدربزرگش برسد. درحالی که همسنهای او خودشان را به شکلهای مختلف سرگرم میکنند، اما «گوجو» خوشبختی را در دوختن لباس عروسکها مییابد. با این وجود او تمام تلاش خود را میکند تا سرگرمی منحصربهفرد خود را مخفی نگه دارد، چراکه معتقد است در صورت فاششدن آن مورد تمسخر قرار خواهد گرفت. «مارین کیتاگاوا»، دختری فوقالعاده زیبا و جذاب است که اعتماد به نفس و متانت او کاملاً در تضاد با لطافت اخلاقی «گوجو» است. اگرچه به نظر نمیرسد که شخصی مثل «گوجو» (که در مدرسه منزوی است) هرگز بتواند با افرادی مانند «کیتاگاوا» ارتباطی محکم برقرار کند، اما اتفاقی غیرقابلتصور باعث ایجاد رابطهای غیرمنتظره بین این دو دانشآموز میشود: «کیتاگاوا» مهارت «گوجو» در کار با چرخ خیاطی را کشف میکند و سرگرمی مخفیاش را به این پسر اعتراف میکند: پوشیدن کازپلی! از آنجایی که مهارتهای خیاطی «گوجو» برای دوختن کازپلی عالی به نظر میرسد، دختر تصمیم میگیرد از او برای کاملکردن کلکسیون کازپلیهایش کمک بگیرد. تصمیمی که احتمالاً شرایط سختی را برای «گوجو» ایجاد خواهد کرد...
زندگی «آیلین لورن داتریش» در روزی که نامزدی او با ولیعهد «سدریک جین المیر» لغو میشود، برای همیشه تغییر میکند تا او بتواند با «لیلیا رینورث» همراه باشد. این رویداد باعث ایجاد خاطرات «آیلین» از زندگی گذشتهاش میشود: او در یک بازی otome به عنوان شرور تناسخ یافته است، که قرار است در آخرین مرحله بازی بمیرد! حالا او برای جلوگیری از مرگ ازپیشتعیینشدهاش، تنها یک گزینه دارد: ازدواج با آخرین باس بازی، «کلود جین المیر»، معروف به «شاه شیطان» و برادر ناتنی «سدریک» و ازدواج با او. با این حال، گفتن آسانتر از انجام است! چراکه «کلود» به نیت او بی اعتماد است. «آیلین» به جای تسلیمشدن، سخت تلاش میکند تا با کمک به «کلود» که میخواهد آرزویش را برآورده کند، قلب او را به دست آورد: ایجاد صلح بین نوع بشر و جانوران اهریمنی. اما زمان رو به اتمام است و این دختر نهتنها باید مسیر پایان غمانگیز خود را تغییر دهد، بلکه «کلود» را نیز به مسیر درست هدایت کند...
داستان درباره پیر مردی است که به همراه دوستش ، توسط یک فرشته به دنیای دیگری منتقل میشوند و آنجا این پرمرد به شکل دختری زیبا درمی آید! او اعتراض میکند و میگویند اگر میخواهد از شکل دختر بودن بیرون بیاید باید پادشاه شیطان را شکست بدهد و ...
داستان درباره نوجوانی است به نام دیوید مارتینز که در شهری به نام نایت سیتی در کالیفرنیا آینده زندگی میکند ، شهری که همه آرزوها در آن محکوم به شکست است . او میخواهد آرزوی مادرش که سخت کار میکند تا خرج خانواده را بدهد ، را برآورده کند و آن هم شاگرد اول شدن در آکادمی آراساکا میباشد و ...
داستان درباره سایه هایی است که در هنگام تحریک از خودشان دوده منتشر میکنند و در یک عمارت بزرگ در خارج از شهر و به دور از انسان ها زندگی میکنند و ...